دیدار مرجع عالیقدر اقای حکیم (مدظله) با آقای‌ نبیه‌‌بری‌ رئیس‌ مجلس‌ نمایندگان‌ لبنان وهیئت همراه

دیدار مرجع عالیقدر اقای حکیم (مدظله) با آقای‌ نبیه‌‌بری‌ رئیس‌ مجلس‌ نمایندگان‌ لبنان وهیئت همراه
۱۳۹۸/۰۱/۱۴

مرجع عالیقدر جهان تشیع حاج سید محمدسعید حکیم (مدظله) از آقای‌ نبیه‌‌بری‌ رئیس‌ مجلس‌ نمایندگان‌ لبنان وهیئت همراه استقبال کرد

در این دیدار اقای نبیه بری از مهمان نوازی تقدیر وتشكر كرد، ایشان همچنین به مرجعیت ومردم عراق پیروزی بر تروریسم تکفیری را تبریک گفتند، و از نقش مرحعیت دینی در دستیابی به این پیروزی عظیم را ستود.

به نوبه خود اقای حکیم (مدظله) بر اهمیت گسترش فرهنگ گفتگو ، اعتدال و همزیستی میان قشرهای مختلف جامعه که برگرفته شده از فرهنگ اسلامی که نقش بسزایی در حل مشکلات منطقه وکاهش درگیری ها می شود ، تأکید کردند

معظم له همچنین بر اهمیت اتحاد وانسجام ووحدت کلمه  بین دو کشور, برای خدمت به منافع مردم عراق و لبنان, تاکید کردند

كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: (يا على هلك فيك اثنان محبّ غال و مبغض قال) يا على در خصوص تو دو نفر هلاك شدند دوستدار غلو كننده (افراطى) و دشمن ياوه گو (تفريطى) خبرهاى مستفيضى به حد تواتر رسيده است كه پيامبران به خداوند متعال به هنگام مضيقه و بلاء به نامهاى پنج تن اصحاب كساء استغاثه مى كردند، و همانا پنج تن آل عبا نورهائى بودند كه در كنار عرش تسبيح مى گفتند. ولى بعضى از فضلاء ادعّا مى كنند كه امام على بن ابى طالب (عليه السلام) را وجود حقيقتى روح و حسدش در عالم دنيا از زمان حضرت آدم (عليه السلام) بود، و در چند جا به كمك و پشتيبانى پيامبران (عليهم السلام) شتافته او عصاى موسى (عليه السلام) بود كه به اژدها تبديل گرديد، و او بود كه تخت بلقيس را به سليمان (عليه السلام) آورد و او بود به يوسف (عليه السلام) در چاه و يونس (عليه السلام) را در شكم ماهى پناه داد. تمامى اين كارها را با روح و بدن حقيقى خودش انجام داد. و آنان استدلال مى كنند بر اين با طريق بعضى روايات كه از آنهاست آنكه در كتاب (مواهب الرحمن فى مناقب سلمان) روايت شده كه امام (على بن ابى طالب) (عليه السلام)سلمان (رضوان الله تعالى عليه) را در زمان گذشته از شير نجات داد، و آن با حضرت سلمان در آويخت و او را به زمين زد. و در كتاب (على من المهد الى اللحد) تأليف سيد محمّد كاظم قزوينى روايتى نقل شده است كه امام (عليه السلام) به هنگام ولادتش سوره المؤمنون را خواند. و غير از اين روايتها كه نقل شده است. پس وقتيكه به امام ممكن شد كه پيش از نزول قران آن را بخواند همانا كه در امكان موجود بودن او پيش از تولدش خلافى نمى باشد. اين است آنكه عدّه اى با آن استدلال مى كنند. ولكن اين لازم گرفته كه معلول از علّتش مقدم باشد، يعنى پيش از ولادتش وجود حقيقى داشته باشد. و علم ضرورى هست بر آنكه اگر براى امام (عليه السلام) در عالم وجود پيش از تولدش تأثيرى با روح و بدنش بود، در صورتى كه او هنوز متولد نشده بود. لازم است كه خداوند سبحان بر او وجود را اعطاء نموده بود، همانطورى كه در فلسفه هم مقرر شده است كه وجود علّت سبب محقق شدن معلول است، و ممكن نيست كه معلول از علّت جلوتر باشد.و اگر چنانچه او موجود بوده چه داعى بر تولدش و كودكيش و بزرگ شدنش دارد همانطورى كه آن معلوم است. سئوال ما در اينجا اينست كه آيا ممكن است تصور وجود حقيقى ـ روحى و بدنى ـ بر امام (عليه السلام)و تأثير آن در عالم دنيا از زمان آدم (عليه السلام) تا زمان محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) نمود يا نه؟ اميدوارم كه حضرتعالى لطف فرموده و مسئله را بررسى فرمائيد، كه آن در نزد ما در نهايت اهميّت و براى حضرتعالى نزد خداوند متعال اجر و ثواب هست؟

ادعّاى ياد شده به دليل و برهانى وابسته نيست، بلكه مخالف با ضرورت و روايات بسيارى است كه وارد شده است در تعيين هم جليس سليمان كه آن آصف بن برخيا بود و روايتى در اينكه مونس حضرت يوسف در چاه جبرئيل بود و اينكه عصاى موسى از عوسج بود و آن در نزد امامان (عليهم السلام) از جمله ميراثهاى پيامبران (عليهم السلام) است و غير از اينها از روايات كه دلالت مى كنند كه ادعاى مذكور از خرافات ساده لوحانى كه كوتاه فكر و انحطاط عقلى دارند مى باشد و يا اينكه از طرف مردم اغواگرى كه براى آنها انكار ضروريات مهم نيست مى باشد. و در دو روايتى كه به آنها اشاره شد چيزى نيست كه در مقابل ضرورت مذكور مقاومت نمايند، اما روايت مواهب الرحمن در مناقب سلمان آن اگر صحت داشته باشد ـ و هر روايتى صحيح نمى باشد ـ دلالت ندارد كه امام (عليه السلام) در گذشته با اين بدن موجود بوده است بلكه آنكه روايت دلالت مى كند كه حاضر شد به شكل بدن، شايد كه آن روح مجرد بوده همانند ملائكه ها كه به شكلى مى افتند آن هم به آن شكل در آمده است، علاوه بر اين سلمان مسلمان نشد مگر بعد از هجرت، و شايد اين جريان كمى پيش از هجرت بوده باشد و آنوقت باشد كه امام به دنيا آمده بود و يا مرد بود. و امّا جريان خواندن سوره ( قد افلح المؤمنون ) آن دلالت نمى كند مگر بر اينكه خداوند متعال آيه و سوره را به هنگام ولادتش به او الهام نموده است، كوتاه سخن اينكه پوچ بودن ادعّا ما را از طولانى كردن سخن بى نياز مى نمايد.

حدّ خورنده شراب در شرع مقدس پس از نصيحت كردن او و بعد از اصرار او به نوشيدن شراب چيست، در صورتى كه حدّ زدن عملى باشد؟

حد خورنده شراب هشتاد تازيانه است، و اگر از او نوشيدن شراب تكرار شد و حدّش زده شد، در مرتبه چهارم و يا سوم كشتن او واجب مى شود.

الف ـ آيا به شريك جايز است كه اموال ديگرى را بدون اينكه شريكش بداند و بدون اينكه با موافقت او باشد به مال مشترك داخل نمايد و چنانكه جايز نبوده باشد اين به كدام عنوان از محرمات داخل مى شود؟ ب ـ آيا جايز است براى شريك كه اموال ديگرى را داخل كند بدون اينكه اين اموال و عوض آن را در موقع خريد و فروش در دفترى و يا مانند آن يادداشت نمايد با اينكه فراموشى و اشتباه و مسامحه بر او رخ مى دهد در صورتى كه شريكش پس از دانستن اينكه مال ديگرى را به مال مشترك داخل نموده اصرار نمود كه سهل انگارى ننمايد ولى او باز هم سهل انگارى كرد؟ جـ ـ آيا جايز است كه كارگرى را براى خريد و فروش مال مشترك بگيرد بدون اينكه با شريكش توافق نمايد و ناگفته نماند كه شريك ديگر هم تلاشى براى خريد و فروش همانند آن مى نمايد بدون اينكه كارگرى بگيرد؟ د ـ و آيا جايز است كه برخى از اثاثها را كه شريك هستند بدون اطلاع شريك و بدون اجازه او استعمال كند در صورتى كه شريك بيشتر از اين احتياج به آن اثاثها دارد؟ هـ ـ و با فسخ كردن شركت و يا با ميل او به داخل كردن شريك سوّمى به اين شركت و يا بودن آن در حال حاضر آيا اين شخص سوّمى را آگاه كردن از حال اين شخص و تصرفات خودسرانه اش جايز است؟ و در صورت جايز بودن آگاه نمودن شخص سوّمى آيا آگاه نمودن واجب مى باشد در صورتى كه امكان بيشتر دارد كه آن سوّمى با همانند اين مشكلات برخورد نمايد؟ و ـ و پس از اينكه شريك به خودش اجازه داد كه كارمندى بدون اطلاع شريكها بگيرد به معامله تجارى ديگرى اقدام كرد ولى زيان كرد و پس از اطلاّع شريكها از اين دو كار آيا او بايد بطور كلى و يا جزئى عوض نمايد؟ و آيا جايز است كه شريكها خسارت آن را كه به سبب تقصير او شده است از او مطالبه نمايند؟

الف ـ جايز نيست و آن از باب خيانت است. ب ـ جايز نيست و اين از خيانت است. جـ ـ جايز نيست و لازم است كه به شريك خبر بدهد و با او توافق بنمايند. د ـ جايز نيست. هـ ـ بلى جايز است بدون اينكه نظر عيب جويى داشته باشد اگر كار او پنهانى است، و اگر خودش آشكار مى نمايد عيب گرفتن به عملش جايز است. و ـ اگر با اجازه آنها اين جنس را گرفته باشد زيان از آن او نيست ولى اگر از طرف آنها ماذون نبوده زيان مال او است.

شخصى پنجاه هزار ريال وام گرفته و پنجاه هزار ريال ارث به او رسيده است از تركه مرحوم پدرش سپس آن را به برادرش هبه كرده بشرط اينكه خانه اى براى او براى نشستن بدهد و برادرش آن را گرفته و پس از دو ماه يك خانه اى كه قيمتش (100000) ريال است بخشوده و به تصرفش داده است ولى او مدت يكسال در آن خانه سكونت نكرده است آيا به اين خانه خمس واجب مى شود يا نه؟

خمس به آن خانه واجب نيست زيرا كه پنجاه هزار ريالى كه از ارث رسيده از منفعت نمى باشد (و ما در مسئله 45 آنرا ذكر كرده ايم كه از مؤنه اى تحصيل منفعت نمى باشد) و به جهت اينكه پنجاه هزار ريال ديگر هم كه وام گرفته است آنهم منفعت نيست، بلى اگر از آن وام اگر مقدارى را پرداخت نموده باشد به اندازه اى پرداخت شده خمس واجب مى شود.