كلامى از نور

پيامبر خدا صلى‏‌الله‌‏عليه‌‏و‏آله: خدا بركت دهد به آن كس كه آسان مى‏‌فروشد، آسان مى‏‌خرَد، آسان قرض مى‌‏دهد و آسان مطالبه مى‌‏كند.

استفتائات روز

حكم مصرف كردن دواهائى (مانند گياه شوكان نوشيدنى و قرص) كه مانع از بچه دارى است با رضايت طرفين و يا بدون رضايت چيست؟ و آيا در خصوص صاحبان عذر شرعى همانند مرض و غير آن اجازه داده مى شود؟

استعمال اينها جايز است مگر اينكه سلامتى را به خطر بياندازد، آرى اگر بچه شدن به سلامتى آن ضرر نكند احتياط وجوبى اينست كه رضايت شوهرش را به اين امر جلب نمايد.

در حكم به حرمت ريش تراشيدن دليل آورديد روايت ( ريش تراشيدن از مثله است و هر كه مثله كند لعنت خدا بر آن باد ) ولى در آن روايت از چند جهت اشكال مى نمايند. 1ـ لعنت نمودن حرمت عمل را نمى رساند زيرا كه اى بسا بر آن كسى كه كار مكروهى را كه انجام مى دهد و يا مستحبى را ترك مى كند لعنت شده است و اين كشف مى كند كه لعنت به اولين مرتبه هاى دورى از خدا عموميّت دارد؟ 2 ـ و روايت انصرافش به تراشيدن ريش ديگران به قصد توهين كردن و خوار شمردن آنها مى باشد زيرا كه حالت طبيعى مثله همين است. 3 ـ همانا آن حكايت از يك واقعيتى مى كند كه در آن زمان بود چونكه ريش تراشى مرسوم نبود و اجتماع از آن نفرت داشت همانند مثله شمرده شده نه اينكه از نظر شرع همانند مثله باشد، و وقتى كه همسان شرعى نشد ديگر حكم مثله به آن بار نمى شود زيرا كه آن مثله نيست.

اشكال اول برطرف مى شود با اينكه لعنت ظهور در حرمت دارد و برگشتش بر حرمت است اگر چه در مقام باز داشتن از آن عمل باشد و اصل در باز دارى تا وقتى كه اجازه نشده است حرام بودن است بنابر آنچه در بحث امر و نهى در اصول گفته ايم. علاوه بر اين همسان نمودن آن با مثله در مقام كافى است كه بنا را به حرمت بگذاريم بدان جهتى كه از حرمت مثله آن هم معلوم مى شود. همانطورى كه اشكال دوم هم بر طرف مى شود با اينكه به انصراف مزبور وجه و منشائى نيست، زيرا كه ظاهر حديث دلالت دارد كه آن حالت مخصوص در خودى خود و به عنوان اولين مبغوض و ناپسند است و همسان نمودن آن با مثله تعبّدى است مانند قول پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) كه فرمود ريش نور است آن را از بين نبريد ( الشيب نور فلا تنتفوه ) در صورتى كه نمى توان آن را تنها به آن جايى كه تابان و نورانى باشد حمل كرد، و اما معنايى كه در سؤال ذكر شده و آن عبارت از تراشيدن ريش ديگرى به قصد اهانت و پست شمردن آن است در صورتى كه حرمت آن از حرمت مثله كردن مهمتر است و واضحتر از اين است كه احتياج داشته باشد بر اينكه آن را با مثله همسان نمايند. زيرا كه در آن هتك حرمت خداوند متعال با هتك حرمت بنده اى مؤمنش در بدن و آبرويش مى شود، و حرمت ناسزا گفتن و دشنام دادن و كوچك شمردن مؤمن كمتر از آن است در صورتى كه در آن باره رواياتى وارد شده است كه در آنها مضمونهاى سخت در خصوص بد شمردن و پرهيز نمودن و باز دارى از آنهاست كه با زبان باز دارى مذكور در حديثى كه با آن استدلال شده است ندارد و به آن شباهت ندارد و در صورتى كه آن يك حالت شايعى نيست كه اطلاق روايت به آن منصرف شود مانند ريش تراشيدن كه آن هيئتى است كه گردنكشان و خودستايان آن را اختيار مى كنند، و روايات بسيارى از پيامبر و ائمه (عليهم السلام) به آن اشاره دارد و روايت شده است كه به محضر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرستادگان كسرى وارد شدند در حالى كه ريشهايشان را تراشيده و سبيل هايشان را گذاشته بودند و اين كار را از آنها ناپسند شمرد، و اين هم ما را نزديكتر مى كند كه حديث را بدان نحو استدلال نماييم تا اين هيئت در ميان مؤمنان شايع نشود و خيلى بعيد است كه آن را به معناى ديگرى كه شايع نيست و آنكه از جهت حرام بودن شديدتر و روشن تر است از اينكه به اين بيان اكتفاء شود حمل نماييم. بويژه كه معناى اولى مقتضاى اطلاق است ولى معناى دوّمى قيدى را مى خواهد كه شاهد بر آن هم نيست. و از اين بيان جواب وجه سوم روشن مى شود پس همانا آن اگر از آن قصد شود كه ريش تراشيدن در اجتماع مورد قبول نيست زيرا كه آن سبك متداول بر اهل تكبّر و غرور و خوش گذران و بيهوده مى باشد اين بعيد نيست ولى اين با همسان شدن با مثله سازگار نيست و اگر از آن اراده شود كه آن مورد پسند اجتماع نيست زيرا كه آن از كارهاى زشت شمرده مى شود و همانند بريدن گوشها است پس همسان نمودن مثله بر آن گر چه مناسبتى دارد ولى با آنكه گذشت كه آن مُدِل و طرز مخصوصى است به گروه خاصّى كه خداوند متعال به شايع شدن آن راضى نيست، و از آن هم نهى شده است سازگار نيست و علاوه بر اين تمامى آنها كه گفته شد پنداريست كه شاهدى بر آن نيست و با اطلاق حديث و زبان آن تناسب ندارد، بلكه با همسان نمودن پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را با مثله مطابقت ندارد، چون وظيفه اش نيست كه كُبراهاى خارجى را كه روشن است تطبيق نمايد. آرى احتمال ذكر شده آن وقت موجّه بود كه تعبير اين چنين مى شد ( به جهت اينكه ريش تراشيدن مثله است پس بر ريش تراش لعنت خدا باد ) خلاصه اينكه راه گريزى از ظاهر حديث نيست از اينكه همسان نمودن به مثله تعبّدى است و به جهت اينكه زمينه را براى منع از اين كار فراهم نمايد سوق داده شده است و اين به جهت امر نهى شده از آن آنرا زير عنوان كبرائيكه خيلى زشت شمرده شده است وارد كرده است.

شخصى پنجاه هزار ريال وام گرفته و پنجاه هزار ريال ارث به او رسيده است از تركه مرحوم پدرش سپس آن را به برادرش هبه كرده بشرط اينكه خانه اى براى او براى نشستن بدهد و برادرش آن را گرفته و پس از دو ماه يك خانه اى كه قيمتش (100000) ريال است بخشوده و به تصرفش داده است ولى او مدت يكسال در آن خانه سكونت نكرده است آيا به اين خانه خمس واجب مى شود يا نه؟

خمس به آن خانه واجب نيست زيرا كه پنجاه هزار ريالى كه از ارث رسيده از منفعت نمى باشد (و ما در مسئله 45 آنرا ذكر كرده ايم كه از مؤنه اى تحصيل منفعت نمى باشد) و به جهت اينكه پنجاه هزار ريال ديگر هم كه وام گرفته است آنهم منفعت نيست، بلى اگر از آن وام اگر مقدارى را پرداخت نموده باشد به اندازه اى پرداخت شده خمس واجب مى شود.

آيا كسى كه مسائل شرعى را از روى عمد ياد نمى گيرد از گناهكاران است؟

بلى او از معصيت كنندگان مى باشد در صورتى كه ندانستن او سبب عمل نكردن به احكام شرعى باشد.