نسبت به حقهاى مردم واجب است كه از صاحبان آنها جستجو نموده و رضايت آنها را بدست آورد، و اگر شناختن آنها ممكن نباشد از خدا طلب بخشش و عفو مى كند و نيّت مى كند كه عوض آنها را به هنگام قدرت پرداخت نمايد و امّا كشتن عمدى همانا علاوه بر استغفار و توبه كفاره جمع: دو ماه روزه پى در پى و آزاد كردن بنده واطعام شصت فقير بر او واجب است، امّا نماز و روزه به اندازه استطاعت قضايش واجب است و اگر توانائى نداشته باشد بايد وصيّت نمايد و براى كفاره بر افطار كردن عمدّى و فديه براى تأخير غذا واجب است و با نبود قدرت بر دادن كفاره ها تصدق به اندازه اى توانائيش مى كند و استغفار مى نمايد.
خداوند متعال اين جريان را در بشر بطوريكه مجبور باشد قرار نداده است. و فقط در بشر توانائى بر آن گذاشته و او را صاحب اختيار كردن او را قرار داده است و اگر اختيار در بشر نباشد نيكوكار نيكوكار نمى شود و گنهكار گنهكار نمى گردد، و چنانچه نبود وجود اختيار كننده شرّ و بدى و دعوت كننده به راه بد و كوشش كننده براى تحقق آن و تلاش كننده به فراگيرى و عمومى بودن بدى، براى نيكوكاران و دعوت كنندگان به نيكوكارى فضيلتى نمى بوده و هم چنين براى شكيبائى و استقامت برترى نمى بود و جهادگران و از جان گذشتگان در راه خدا را منقبتى ظاهر نمى شد، و هم چنين فضيلت اخلاص و از خود گذشتگى به خاطر او برملاء نمى گشت، و از خود گذشتگى بدانجا كشيد كه خونهاى پاك ريخته شد تا درخت دين آبيارى گردد و توانائيهاى جالبى براى دعوت به خير از خود نشان دادند، و بدين جهت آنان در دنيا مستحق مدح و ثنا و تقدير و تشكر گرديدند، و در آخرت به ثواب فراوانى نايل آمدند، و بهترين درجه هاى مقربين و اعلاى منازل مقربين را حيازت نمودند و به رضوان از خداوند اكبر فايز شدند. اين آنيستكه براى ما شناخت فائده آن ميسور گرديده، گرچه به تمامى اطراف حكمت افعال خداوند جل شانه نمى توانيم پى ببريم ( و اذ قال ربك للملائكة انى جاهل فى الأرض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال انى اعلم ما لاتعلمون ).
(به خاطر بيار) هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روى زمين جانشينى (نماينده اى) قرار خواهم داد (فرشتگان) گفتند (پروردگارا) آيا كسى را در آن قرار مى دهى كه فساد و خونريزى كند؟ ما تسبيح و حمد تو را به جا مى آوريم، و ترا تقديس مى كنيم، پروردگار فرمود: من حقايقى را ميدانم كه شما نمى دانيد.
پس منزه است آنكه از افعال آن به خاطر كمال حكمتش سئوال نمى شود، ولى آنان مسؤولند و حمد براى خدائيست كه پرورش دهنده عالميان است ( والحمد لله رب العالمين ) .
از سؤال آشكار مى شود كه دينار قديم كويتى در بحرين به نيم دينار فروخته مى شود در صورتى كه در كويت معادل يك دينار رايج است و فرقى ندارد اگر منظور اين باشد در فروختن آن به نصف دينار مغبونى نيست زيرا مغبونى تابع محل معامله است و تنها ندانستن فروشنده از قيمت آن در كويت آن را مغبون نمى كند، و بر فرض مغبون شدن مى تواند معامله را فسخ نمايد و معامله باطل نمى شود و دينار در ملك مشترى باقى مى ماند و ديگر مجهول المالك نمى شود، و اما از جهت خمس دادن خمس تا رسيدن سر سال واجب نيست.